در این گزارش نقد مجموعه تلویزیونی «به دنیا بگویید بایستد» را میخوانید.
به گزارش آیفیلم، سریال به دنیا بگویید بایستد به داستان دو دوست اشاره می کند که دوستی را نه فقط در قالب آمد و شدهای معمول بلکه در کنار عهد بستن به خوشی ها و ناخوشی های همدیگر تجربه می کنند و طبق آنچه خود میگویند هم را برادر و شریک و غمخوار مشکلات یکدیگر می بینند.
دوستی این دو از یک دعوا آغاز می شود اما آنچه بیشتر به چشم میرسد اینست که شخصیت «اعلاء» در قسمتهای ابتدایی سریال فردی بی خیال و آسمان جل است و به نظر من «حامد کمیلی» در بیان و شیوه دیالوگهای خود در قسمتهای ابتدایی و نیز در برخورد با خانواده عمو جهان غلو نموده و شیوه بیان دیالوگ وی چندان مطلوب بنظر نمیرسد.
اما همین شخصیت در دوستی خود با «شهریار» و نیز برخورد با خانواده خود بسیار معقول است و شخصیت وی درست و به جا ترسیم شده است.اما به نظر من بیان تئاتر گونه در سایر موقعیتها شاید برای مخاطب تلویزیون چندان جذاب به نظر نیاید و او را به یاد تئاترهای خیابانی بیندازد و سبب کاهش همراهی مخاطب گردد و ان صحنه ها تصنعی به نظر برسد و اینکه اعلاء با شخصیتی شاید به نظر خنده دار چگونه میتواند عمو جهان را بفریبد؟!!!
اما یکی از قسمتهایی که مخاطب را با خود همراه می کند گفتگوهای بین اعلاء و سرگرد رحمان نیکجو است که به نظر من یکی از جذابیتهای سریال است و دیالوگهای رد و بدل شده بین این دو به زیبایی نگارش شده و توسط« فرهاد قائمیان» و«حامد کمیلی» اجرا شده است هرچند شاید در رابطه معمول و واقعی بین مامور و مجرم این چنین رابطه ای دیده نشود! البته بازی این دو هنرمند این رابطه را برای مخاطب معنی دار می سازد.
دانلود و مشاهده سریال «به دنیا بگویید بایستد»
اما در گوشه دیگر داستانی دیگر به تصویر کشیده می شود، زندگی شخصی اعلاء و خانواده اش که «حامد کمیلی» و«مریم کاویانی» به زیبایی در این سکشن ها ایفای نقش نموده اند و رابطه احساسی خاصی در بین اعضای خانواده اعلاء به چشم میخورد که نه تنها برای شهریار بلکه برای مخاطب نیز دلنشین است و اما دوستی اعلاء و شهریار که در این دوران کمتر به چشم میخورد یا اصلا وجود ندارد.
اینکه این دو چگونه با تمام وجود برای کمک و یاری دیگری همراه میگردند. اما به نظر من شاید صداقت در کمک کردن اعلاء بیشتر از شهریار باشد زیرا شهریار از همان ابتدا عاشق خواهر اعلاء «لعیا» می گردد. درست است که اعلاء هم عاشق« پانته آ» می شود ولی این مسیری است که نویسنده در ادامه راه برای اعلاء شکل می دهد.
شاید دوستی اعلاء صادقانه تر است
اعلاء در ابتدای راه نه تنها علاقه ای به پانته آ ندارد بلکه از وی گریزان است زیرا به تصور گفته های شهریار و شاید کمی از ادابازی های خود پانته آ او را دختری می بیند خودخواه و لوس اما همین پانته آ وقتی گرفتار عشق می شود آنچنان غرق در اعلاء می شود که با وجود بیماری سرطان اعلاء باز هم میخواهد با وی زندگی کند حتی برای مدتی کوتاه ...حتی برای یک صبح تا عصر.
پانته آ منتظر اعلاست حتی زمانیکه همه او را قاتل شهریار میخوانند باز هم طرف اعلاست و او را دوست دارد.اعلاء هم گرفتار عشق می شود او که ابتدا از پانته آ خوشش نمیامد حالا به شخصیت اصلی پانته آ پی میبرد برخلاف تمام گفته های شهریار...
در مورد صحنه های تئاتر «دو برادر» به نظر من شاید در پرداختن به جملات این تئاتر چندان دقت نشده و در حد ضعیفی به این بخش از داستان پرداخته شده است.
اما یک اشکال که در این سریال وجود دارد و ذهن مرا به خود مشغول میسازد اینست که کاووسی با همراهی آقا زکی در دفتر عمو جهان دست اعلاء را رو میکند و شب هنگام اعلاء از ترس اینکه آقا زکی که حالا اعلاء میداند قاتل پدر شهریار است کوله بار مادر و خواهرش را به سمت خانه عمویش می بندد و به شهریار میگوید فردا باید برای رفتن به سربازی باید به پادگان برویم پس چه زمانی فرصت شد که اعلاء و شهریار به سمت اعتیاد بروند؟
در مورد تیتراژ اینکار نیز همانطور که متوجه میشویم تیتراژ داستان سریال را به تصویر می کشد و آهنگ زیبایی که در پس خود نهفته دارد در ابتدای تیتراژ دلهره ابتدای سریال را تداعی می کند ولی با ادامه ریتم ملودی تیتراژ گویی به یک آرامش خاص میرسد!
پایان این سریال بسیار زیبا به تصویر کشیده شد و بنظر من یکی از بهترین پایان هایی بود که می توانست باشد.زیرا همیشه در سریال های ایرانی می بینیم که آدم خوبه ی داستان به خوشی و سلامتی به محبوب خود میرسد شاید پایانی قشنگ تر بتوانیم برای سریال های ایرانی داشته باشیم همانطور که در سریال« پروانه» حامد کمیلی هم این مورد به چشم میخورد و دیگر این گفته را نشنویم که این سریال ایرانیه از اول میشه آخرشو حدس زد!
بازی حامد کمیلی در این سریال که شاید اولین پروژه جدی وی در تلویزیون است برای یک بازیگر تازه کار آن دوره بسیار زیبا و در حد بالا و مورد پسند مخاطب بنظر میرسد.
او یکی از بازیگران موفقی است که شاید در کنار« پوریا پورسرخ» به دلیل بازی منحصر به فردش و سبک خاص خودش در سینما و تلویزیون دیده و ماندگار شد برخلاف بسیاری از بازیگران جوان که در سالهای بعد معرفی شدند ولی محبوبیت آنها فقط مربوط به دوران پخش همان سریال بود و بس.
شاید عده ای سبک بازی حامد کمیلی را نپذیرند اما بنظر من وی ثابت کرده است اگر بخواهد میتواند از ایفای هرگونه نقشی برآید چه رامین «پرواز در حباب» که بدنبال انتقام است و حتی با وجود کینه انتقام مخاطب را به هم ذات پنداری با خود بر می انگیزد چه حامد «پیامک از دیار باقی» که ما به مشاهده گوشه دیگری از توانایی های وی در عرصه طنز می نشینیم و اکنون که در سریال« پروانه» به قدرت وی در ایفای نقش در مجموعه های ملودرام پی می بریم.
ه خ/ ص گ